غلامحسین زارعى‏نژاد(1)



 

چکیده

استعمار پدیده‏اى قدیمى است که از گذشته‏هاى دور تا امروز توانسته به حیات خود تداوم بخشد. از تداوم تاریخى این پدیده، تغییر شکل - نه ماهیت - آن به اقتضاى شرایط زمانى - مکانى مى‏باشد. طرفه این که در تمام این ادوار استعمارى جریان کلیسا و پاپ حضور داشته‏اند. در برخى از مقاطع نقش رهبرى استعمار در برخى از مقاطع نقش حاشیه‏اى داشته و در عصر ما نیز نقش مهم دارد.
در استعمار کهنه اسلحه و نیروى انسانى اشغالگرى، در استعمار نو نیروى انسانى بومى دست نشانده و در استعمار فرانو نیروى تحذیر شده فرهنگى شاخص مى‏باشد.
کلید واژه‏ها: استعمار، بیدارى اسلامى، امپریالیسم، سلطه، سرمایه، علم و ثروت.

مقدمه

ضرورت مطالعه و پى‏گیرى تحولات فزاینده‏ى سیاسى در سطح منطقه و جهان، که از یکى دو دهه‏ى قبل آغاز شده و روند پرشتابى را دنبال مى‏کند، ما را با فرایند شکل‏گیرى و چگونگى تحقق »استعمار فرانو« آشنا مى‏سازد. این مفهوم، که براى اولین بار توسط مقام معظم رهبرى در دیدار با مسئولان سازمان »صدا و سیما« مطرح گردید، از مفاهیم جدید ادبیات و گفتمان سیاسى حاکم بر نظام بین‏الملل است. ایشان در این دیدار فرمودند:
تلاش طبقه‏ى زرسالاران اقتدار طلب براى تسلط بر منابع حیاتى و مالى جهان، آغازگر استعمار فرانو و کاملا جدید است. (2)
باید توجه داشت که استعمار، امپریالیسم و سلطه‏گرى از گذشته‏ى دور تاکنون، نشان داده است که هزاران چهره‏ى آشکار و نهان دارد که همچون تارهاى عنکبوت بر تمام جوانب زندگى جوامع تحت سلطه تنیده شده‏اند. این چهره‏ها در بیشتر موارد، با ظاهر بشر دوستى، صلح طلبى، آزادى گرایى، ترویج عمران و آبادى و مانند آن به صورت دام‏هایى خطرناک، فراراه ملت‏ها گسترده شده‏اند. روشن است که با آگاهى از این ظاهر فریبى‏ها، مى‏توان از این دام‏ها رهید و با پى‏گیرى سیاست‏هاى مدبرانه و آینده‏نگرانه‏ى داخلى و خارجى، مى‏توان مانع تحقق اهداف سلطه جویانه‏ى استعمارگران شد. در این نوشتار، که نگاهى اجمالى به مسئله‏ى »استعمار فرانو« دارد، سؤال‏هایى از این قبیل مطرح است:
- منظور از »استعمار فرانو« چیست و چه تفاوت‏هایى با »استعمار کهنه« و »استعمار نو« دارد؟
- اهداف عمده‏ى این شیوه‏ى کاملا جدید استعمارى چیست و از چه زمانى شروع شده است؟
- راه‏کارهاى اجرایى آن چیست و چه موانع و چالش‏هایى فراروى آن قرار دارد؟
- آیا این فرایند زیان‏بار استعمارى براى جهان مى‏تواند با موضع‏گیرى صحیح کشورها، به ویژه کشورهاى اسلامى، پایانى بر یک آغاز باشد و به سلطه‏ى سیاه استعمارگران هزار چهره براى همیشه خاتمه بخشید؟

فرایند استعمار

استعمار، امپریالیسم و سلطه‏گرى از گذشته‏ى دور تاکنون نشان داده‏اند که هزاران چهره‏ى آشکار و نهان دارند که همچون تارهاى عنکبوت بر تمام جوانب زندگى جوامع تحت سلطه تنیده شده‏اند. این چهره‏ها در بیشتر موارد، با ظاهر بشر دوستى، صلح طلبى، آزادى گرایى، ترویج عمران و آبادى و مانند آن به صورت دام‏هاى خطرناک، فراراه ملت‏ها گسترده شده‏اند و روشن است که با آگاهى از این ظاهر فریبى‏ها، مى‏توان صید این دام‏ها نشد و با پى‏گیرى سیاست‏هاى مدبرانه و آینده نگرانه‏ى داخلى و خارجى، مى‏توان مانع تحقق اهداف سلطه جویانه‏ى استعمارگران شد. اندیشمندان معمولا سه نوع استعمار را مطرح نموده‏اند: استعمار کهن )سنتى، کلاسیک، مستقیم( استعمارنو )غیرمستقیم، جدید( و استعمار فرانو.

استعمار کهن

استعمار کهن، شیوه‏اى استعمارى بوده که قدرت‏هاى بزرگ با اعمال زور بر کشورهاى دیگر سلطه پیدا مى‏کردند و خود در رأس آن کشورها حکم‏رانى مى‏کردند و به چپاول ثروت آنها مى‏پرداختند؛ مثل دوران حکومت انگلیس بر هندوستان در اواخر قرن 16 و اوایل قرن 17. آنان پس از ورود بدان جا، وقتى با دولت قدرتمند »گورکانى« مواجه شدند، شهر »بمبئى« را با شهر »منچستر« خودشان مقایسه مى‏کردند. »منچستر« در آن زمان جزو شهرهاى صنعتى انگلیس به شمار مى‏رفت. آنها در مقایسه مى‏گفتند: منچستر در مقابل بمبئى ویرانه‏اى بیش نیست و خطاب به ملکه‏ى الیزابت نوشته بودند: اگر ما نتوانیم جریان تولید و صادرات هندوستان به انگلیس را معکوس کنیم بى‏تردید، با ورشکستگى مواجه خواهیم شد؛ یعنى هند به لحاظ اقتصادى، یک کشور توانمند بود و بیشتر تولیدات این کشور به انگلیس فرستاده مى‏شد. این جریان تا سال 1948، که سال استقلال هند است، ادامه پیدا کرد. از 1600 تا 1948 م چه اتفاقاتى افتاد: هند به یک ویرانه تبدیل گردید و فقیر و نابود شد. کانون ثروت‏اندوزى انگلیسى‏ها هند بود، اگر چه آنها کشورهاى زیادى را استعمار کردند. آنان با استعمار و استثمار و نابودى هند، توانستند به قدرت و ثروت برسند، اگر چه در تمام جوامع امپریالیستى، این وضع را ادامه دادند.
الف. بستر تاریخى شکل‏گیرى: صدور بیانیه معروف پاپ در سال 1493 م )1271 ه ش(، که به »فرمان تقسیم« مشهور گشت، در واقع تأیید چپاول و غارت ممالک دیگر توسط دو قدرت مطرح آن روز یعنى اسپانیا و پرتغال و سرآغاز استعمار مستقیم بود. طبق این بیانیه، تمام امریکاى شمالى و قسمت عمده‏ى امریکاى جنوبى به اسپانیا، و مناطقى همچون هند، ژاپن، چین و سایر سرزمین‏هاى شرقى به انضمام افریقا به پرتغال اعطا گردید. با این وصف، پرتغالى‏ها توانستند بیشتر به طرف شرق هجوم ببرند و اسپانیایى‏ها مناطق غربى را تحت تصرف درآوردند و منابع آنجا را به چپاول و یغما بردند. (3) بعدها با افول قدرت این دو کشور، قدرت‏هاى دیگرى از جمله انگلستان با نفوذ گسترده‏ى خود در مناطق گوناگون، به غارت مستقیم منابع مالى و انسانى دیگر کشورها اقدام کردند. این روند، که تا جنگ جهانى دوم، یعنى سال 1945 و )1324 ش( ادامه داشت، تحت عنوان »استعمار کهن« قسمت عمده‏اى از تحولات روابط بین‏المللى را رقم زد. تا پیش از جنگ جهانى دوم، مستعمرات، میدان تاخت و تاز مستقیم و غارت همه جانبه‏ى قدرت‏ها بود و بالا بودن تعداد و مساحت مستعمرات، مایه‏ى فخر و مباهات استعمارگران به شمار مى‏آمد.
ب. ویژگى‏ها: این نوع استعمار که به شکل مستقیم صورت مى‏گرفت، از ویژگى‏هایى برخوردار بود که برخى از آنها عبارتند از:
- قدرت نظامى حرف اول را مى‏زد و تهدیدها از نوع تهدید سخت بود.
- لشکرکشى و کشتار موجه بود و کشتار بیشتر دلیل قدرت بیشتر بود.
- براى استعمارگران پرهزینه بود.
- سرزمین‏ها فتح مى‏شدند و حاکمیت مستقیم بر آنها اعمال مى‏شد.
- از ابزارهاى رسانه‏اى مانند روزنامه که به واسطه‏ى پدید آمدن صنعت چاپ شکل گرفته بود، بهره مى‏گرفت )براى مثال، ناپلئون پیش از حمله به مصر، براى آن کشور روزنامه‏اى منتشر نمود یا رویتر، مؤسس خبرگزارى رویتر، امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو را از ناصرالدین شاه گرفت(.
جدول )1(: دوره‏ى اول سلطه‏ى استعمار: ظهور تهدید سخت )دوران استعمار کهن(

ابزار سلطه و ویژگى‏ها

1. اشغال و الحاق سرزمین
2. اعمال زور و کشتار براى ایجاد ترس و تثبیت
3. لشکرکشى‏هاى بزرگ )مانند هندوستان(
4. استبداد مستقل
5. مشروعیت و تقدس مبارزه‏ى ضد اجنبى
دوره‏ى تاریخى: تا حدود قرن 15 میلادى
اهداف و منابع:
1. ژئوپلتیک )جغرافیا و سرزمین(
2. منافع سیاسى
3. منافع اقتصادى
4. بعضا اهداف اعتقادى )مانند جنگ‏هاى صلیبى(
جریان مقابله:
1. حاکمان قدرتمند متکى به خود
2. قهرمانان ملى یا رهبران دینى
3. مردم )در صورت وجود رهبرى از نوع دینى یا ملى یا هر دو(
4. رهبران و جریانات مذهبى و دینى )دین و روحانیت در ایران(
علل زوال
1. پر هزینه بودن
2. ناممکن بودن )مانند شکست مکرر اروپا در فتح امریکاى شمالى(
3. افزایش مقاومت‏ها در برابر اشغالگران
4. تغییر شرایط جوامع استعمارگر و مستعمره و فروپاشى درونى امپراتورى‏هاى سنتى

استعمار نو

سیر تاریخى و ویژگى‏هاى آن: وقوع دو جنگ جهانى اول و دوم موجب افول قدرت اروپا و انتقال مرکز ثقل قدرت جهان گردید. پایان جنگ جهانى دوم مصادف با آغاز شکل‏گیرى نظام دو قطبى بین‏المللى و ظهور دو ابرقدرت جدید یعنى ایالات متحده‏ى امریکا و اتحاد جماهیر شوروى )سابق( بود. این تغییر و تحول جهانى به دگرگونى روابط کشورهاى اروپایى با مستعمرات خود انجامید.
جابه‏جایى قدرت، افزایش حس ناسیونالیستى و آزادى‏خواهى، شکل‏گیرى حرکت‏هاى استقلال طلبانه و نهضت‏هاى ملى در مستعمرات، استعمارگران را بر آن داشت تا سیاست خود را در برخورد با مستعمرات تغییر دهند و از طریق عوامل و دست نشاندگان خود و با اطمینان از وابستگى کامل حاکمان و پادشاهان، اهداف استعمارى خود را دنبال نمایند. آنها گر چه در ظاهر، با اعلام استقلال مستعمرات موافقت مى‏نمودند و حتى کمک‏هاى مالى هم به منظور توسعه و آبادانى مستعمرات انجام مى‏دادند، ولى این اقدامات صرفا پوششى بود تا به شکل جدید و به آسانى بتوانند به صورت غیر مستقیم، ذخایر نفتى و معادن و دیگر ثروت‏هاى ملى کشورها را غارت کنند. این شیوه‏ى استعمار، که پس از جنگ جهانى دوم و با تغییراتى که در سیاست خارجى قدرت‏هاى استعمارگر شکل گرفت، تحت عنوان »استعمار نو« از طریق حاکمان وابسته، مطامع، اهداف و خواسته‏هاى استعمارگران را عملى مى‏نمود و تا سال‏هاى متمادى ادامه داشت.
چه شد که استعمار کهن به پایان رسید و دور دوم استعمار آغاز شد؟ چند عامل در این تغییر شیوه دخالت دارند. یک عامل این است که سرمایه‏دارى از مرحله‏ى رقابتى و لیبرالیسم سنتى خودش وارد مرحله‏ى انحصارى یا امپریالیستى مى‏شود و لیبرالیسم دچار بحران مى‏گردد؛ زیرا لیبرالیست‏هاى سنتى پس از پیمان »مترنیخ« در سال 1915، که منجر به سرنگون کردن ناپلئون و تغییر مسیر قدرت در اروپا گردید، مدعى بود بشر را به صلح و رفاه خواهد رسانید. با وجود آن که از سال 1860 به بعد، فقر وحشتناکى در بسیارى از کشورهاى اروپایى به وجود آمده بود که به شورش‏ها و اعتصابات دهه‏ى 1990 در امریکا منجر شد، اینان مدعى بودند این ناآرامى‏ها گام‏هایى است در جهت حرکت به سمت رفاه و پیشرفت فراگیر، و از یک صلح دائمى حرف مى‏زدند. داعیه‏ى آنها این بود که از سال 1815 به بعد، هیچ جنگ بزرگى در اروپا رخ نداده است، در حالى که پیش از آن در اروپا جنگ‏هاى فراوانى رخ داده بود. اما جنگ جهانى اول تمام این تصورات را فروریخت. جنگ لیبرالیسم جنگى بود خشن‏تر و خونین‏تر از تمام جنگ‏هایى که در تمام تاریخ صورت گرفته بود. آنان دیگر نمى‏توانستند از پیشرفت و رفاه و صلح صحبت کنند. قرن نوزدهم کاملا تحت سیطره‏ى لیبرالیسم و اثبات‏گرایان بود که هیچ کارى از پیش نبردند و جز فقر حاصلى نداشتند. بى‏خردى، که تمدن غربى در جنگ جهانى اول از خود بروز داد، موجب شد که لیبرالیسم دچار بحران شود.
نکته‏ى دیگر این که کشورها وارد فاز امپریالیستى شدند؛ یعنى پیدایش انحصارات بزرگ، و این انحصارات بزرگ در رقابت با یکدیگر قرار گرفتند و این رقابت انحصارات بزرگ بود که جنگ‏هاى بزرگ را موجب شد. آنها مى‏خواستند سرزمین‏هاى جهان را بین خودشان تقسیم کنند. به دنبال این اتفاقات، لیبرالیسم سنتى فروریخت و و به تبع آن، استعمار سنتى هم کارایى خود را از دست داد. دلیل دیگر این اتفاق، روى آوردن کشورهاى آسیایى و افریقایى به جنبش‏هاى آزادى خواهانه و بیدارى شرق بود. از مقدمات این جنبش‏ها، »جنبش عدالت خواهانه« در کشور ما بود که به »مشروطه« تبدیل شد. به نوعى، جنبش‏هاى دیگرى هم پیش مى‏آمدند که البته بعضى از آنها ساخته‏ى استعمار بود؛ آنها براى فریب مردم، شعارهاى ضد استعمارى سر مى‏دادند؛ مثل جنبش »کمالیست‏ها« یا همان طرف‏داران آتاتورک در ترکیه. همان گونه که استعمار انقلاب مشروطه را در کشور ما از مسیر خودش منحرف کرد، این جنبش‏ها را هم تحت سلطه‏ى خود قرار داد. اما به هر حال، این خیزش‏ها و اعتراضات همچنان پابرجا بودند؛ استعمار به نقطه‏اى رسید که دیگر نمى‏توانست از طریق حضور مستقیم، خشن و تحت سلطه قرار دادن کشورها، آنها را اداره کند.
دلیل دیگر این شکست‏ها آن بود که خود کشورهاى استعمارگر هم ادامه‏ى سلطه به شیوه‏ى گذشته را به صرفه نمى‏دانستند و برایشان از نظر اقتصادى هزینه‏بر بود. سرمایه‏دارى تجارى وارد مرحله‏ى سرمایه‏دارى انحصارى مى‏شد. یکى از ویژگى‏هاى سرمایه‏دارى انحصارى این است که سلطه‏ى سرمایه محوریت پیدا مى‏کند؛ یعنى استعمارگران سرمایه را از کشورهاى امپریالیستى به کشورهاى تحت سلطه مى‏فرستند. این سرمایه با بهره‏گیرى از نیروى کار و منابع کشورهاى تحت سلطه چند برابر مى‏شود و باز مى‏گردد و اساسا مسیر حرکت به سمت صدور سرمایه مى‏رود و وقتى صدور سرمایه محوریت پیدا مى‏کند، دیگر نمى‏توان به شیوه‏ى سنتى گذشته عمل کرد. بخصوص با خیزش‏هاى مردمى که به وجود آمدند. به هر حال، از نظر غربى‏ها، براى استعمار جوامع لازم بود ساختارهاى سنتى را از هم بپاشند و کشورها را وارد فاز مدرنیته کنند و رژیم‏هایى را به حکومت برسانند که وابسته به غرب باشند. از این رو، »استعمار نو« پدید آمد.
ادگار موران، جامعه‏شناس فرانسوى، در خصوص علت پدیدار شدن این نوع استعمار مى‏گوید: چون شیوه‏ى استعمار کهن منجر به این مى‏شد که ابرقدرت‏ها به حریم یکدیگر تجاوز کنند، به فکر افتادند تا مانع این امر شوند. از سوى دیگر، به دنبال چاره‏اى بودند تا منافعشان ابدى شود. به همین دلیل، شیوه‏ى استعمار نو و غیر مستقیم را پذیرفتند.
استعمار نو داراى چه ویژگى‏هایى است که آن را از استعمار کهن متمایز مى‏کند؟
»استعمار نو« استعمارى است که پیش از همه به صدور سرمایه توجه زیادى دارد و سلطه‏ى سیاسى مستقیم را مدنظر قرار نمى‏دهد، اگر چه ممکن است گاهى هم از آن استفاده کند؛ اما به ظاهر، نمى‏خواهد سرزمینى تحت سلطه را به اشغال درآورد. دلیل دیگر این که استعمار کهن شکست خورده است و به همین دلیل، استعمار نو پدید آمده است. به همین دلیل، پس از جنگ جهانى اول، جهان امپریالیستى به دو قطب شرق و غرب تبدیل شد. در قطب »شوروى«، اگر چه جوهر و ذاتش به دلیل ذات مدرنیستى که داشت سلطه‏گر بود و خواه ناخواه ساختارش با سرمایه‏دارى رایج همخوانى نداشت، اما به نوعى، ریشه‏هاى سلطه‏گرانه‏ى سرمایه در آن بود؛ زیرا اقتصاد خصلت سرمایه سالارانه‏اش را دارد. سوسیالیست هم به دلیل جوهره‏ى اومانیستى و روح یهودى سوداگرى که در آن است، با سرمایه‏دارى لیبرالى مشترک است و خواه ناخواه در مسیر سلطه مى‏افتد، اگر چه کشورهاى سوسیالیستى در مقابل کشورهاى امپریالیستى، شعارهاى دفاع از محرومان سر مى‏دهند. بنابراین، با چنین فضاى تبلیغاتى، امپریالیست‏هایى همچون انگلستان و فرانسه نمى‏توانستند با رویکرد خشن و تجاوزطلبانه‏ى خود، مردم را فریب دهند و تحت سلطه درآورند. بدین دلیل، مجبور بودند رویکردها را تغییر دهند. البته دولت‏هاى استعمارى در مقابل مسلئله‏ى تغییر روش مقاومت هم مى‏کردند. آنچه بیش از همه آنها را وادار کرد تا این تغییر روش را بپذیرند و استقلال سیاسى جوامع مستعمره را بپذیرند، مقاومت مردم جهان سوم بود.
نمونه‏اش این که تا سال 1960 در الجزایر، حاضر به اعمال این روش نبودند. تا سال 1975 در ویتنام هم حاضر به این کار نبودند. این عوامل موجب شدند تا استعمار کهن جایگاه خود را به استعمار نو بدهد و استعمار نو سعى مى‏کند رویکردهاى غیر مستقیم را جایگزین رویکردهاى مستقیم کند. در این رویکرد، اشغال سرزمین‏ها جاى خود را به حاکمیت سیاسى کشورهاى هدف داد. از این رو، در این دوران، شاهد رشد دستگاه‏هاى دولتى توسط کشورهاى استعمارى در کشورهاى تحت سلطه هستیم.
جدول )2(: دوره‏ى دوم سلطه‏ى استعمار: ظهور تهدید نیمه سخت )دوران استعمار نو(

ابزار سلطه و ویژگى‏ها:

1. اشغال دستگاه سیاسى )حکومت‏هاى دست‏نشانده و وابسته( و استقلال سرزمین‏ها
2. زور پنهان )قدرت امنیتى(: مثلا، در قرن 16 انگلیس نیروى اطلاعاتى به ایران فرستاد.
3. زمینه سازى جنگ‏هاى داخلى بین کشورهاى استقلال یافته
4. استبداد وابسته
5. وابستگى فرهنگى
6. ظهور جریان مقابله‏ى کاذب و هدایت شده )قهرمانان کاذب(
دوره‏ى تاریخى: قرن 16 تا اواخر قرن 20 میلادى
تفاوت اساسى با دوره‏ى قبل
1. اشغال حاکمیت به جاى اشغال سرزمین
2. هزینه نکردن براى لشکرکشى نظامى

اهداف و منافع

1. اقتصادى )منابع تولید، بازار مصرف و کم‏کم نفت(
2. ژئوپلتیک )جغرافیا و سرزمین(
3. سیاسى - اقتصادى
جریان مقابله:
1. روحانیت در ایران
2. سنت‏ها و قهرمانان ملى
3. جریان مقابله‏ى کاذب و هدایت شده‏ى روشن‏فکران و قهرمانان

علل زوال:

1. ظلم و ستم و فساد استبداد وابسته
2. بى‏عرضگى و فقدان کارآمدى استبدادى وابسته
3. پرهزینه بودن نگه‏دارى استبداد وابسته
4. تغییر شرایط و مراحل اقتصاد جهانى؛ مانند شرایط تولید و عدم تأمین منافع نظام سلطه.

استعمار فرانو

»استعمار فرانو« در واقع، اشغال پایدار غیر مستقیم و بدون اعتراض مردمى با عبور از حاکمان سیاسى است. قرن پانزدهم هجرى با پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، نقطه‏ى عطفى در روند تحولات جهان اسلام بود و به دنبال آن، دگرگونى در ساختار بین‏المللى آغاز شد. اگر چه در آن زمان، تصور غالب این بود که در این انقلاب نیز همانند سایر انقلاب‏ها، سقوط رژیم گذشته هدف است، اما به تدریج، اوضاع به حال عادى بازمى‏گردد. ولى با گسترش موج گرایش به اسلام سیاسى و اسلام انقلابى، بسیارى از ساختارها و جریان‏هاى استعمارى و استکبارى در منطقه و در سطح جهانى دست‏خوش تحول گردیدند.
بیدارى اسلامى و به تعبیر دیگر، احیاى اسلام حقیقى، که از اولین پیامدهاى انقلاب بود، زمینه‏ساز بروز و ظهور جنبش‏هاى اسلامى پس از یک دوره رکود و سکون شد. جریان فکرى، سیاسى و مبارزاتى جدید نه تنها فوق‏العاده و مهم، بلکه تا حدى ناشناخته و باور نکردنى بود. از این رو، برداشت‏هاى متفاوتى در شناخت و تحلیل پدیده‏ى »انقلاب اسلامى« و چگونگى برخورد با آن به وجود آمدند، به گونه‏اى که مراکز استراتژیک و سیاست گذارى دولت‏هاى بزرگ راه‏کارهاى متعدد و متغیرى ارائه دادند.
ناکامى قدرت‏هاى بزرگ در مقابله با بیدارى اسلامى و پیامدهاى آن و نگرانى شدید از تغییرات گسترده در ساختار نظام سلطه و استثمار بین‏المللى، خط مشى جدید غرب براى مقابله با جهان اسلام را شکل داد. براى اولین بار، وزارت امورخارجه انگلیس در بیانیه‏اى دیدگاه خود را نسبت به شرایط موجود، تبیین و راه‏کارهایى براى تعامل وضعیت ارائه کرد.
با وجود اشتراکات ارزشى موجود در مذاهب، اهمیت پاسخ دادن به تعامل میان دموکراسى‏هاى غربى با کشورهاى اسلامى به سرعت رو به افزایش بود. به همین دلیل، تنظیم روابط با کشورهاى اسلامى و مسلمانان یکى از مهم‏ترین چالش‏هاى راهبردى انگلیس و جهان غرب در آینده به شمار مى‏آمد. به این دلیل، »استعمار فرانو« طراحى گردید. الف. اهداف: وقوع دو تحول عمده در نیمه‏ى قرن بیستم یعنى انقلاب اسلامى ایران و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى )سابق( زمینه‏هاى لازم براى یک تغییر نگرش جدى در شیوه‏هاى استعمارگرى را فراهم نمود. پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1978 و )1357 ش( با آموزه‏ى جدیدى که امام راحل قدس سره به جهان ارائه نمودند و طلسم عدم امکان حرکت استقلال طلبانه در نظام دو قطبى لیبرالیستى کمونیستى را شکستند، پایان حاکمیت استعمار نو را رقم زد. امام راحل قدس سره و ملت مسلمان ایران با انقلاب دینى خود در عصر الحاد و کفر، ثابت کردند که مى‏توان بدون اتکا و وابستگى به قدرت‏ها، حرکتى ضد استعمارى و استقلال طلبانه شروع کرد و آن را به نتیجه رساند. به دنبال آن، امروزه طنین آزادى‏خواهى و استقلال طلبى ملت‏ها و اقدام علیه سلطه‏ى استعمارگران در اقصا نقاط جهان، به گوش مى‏رسد. پایان جنگ جهانى دوم آخرین برگ دفتر استعمار کهن را رقم زد و آغاز انقلاب اسلامى افول استعمار جدید را نوید داد، ولى به دلیل آن که سلطه طلبى، چپاول و غارت منابع دیگران و تحقیر ملل دیگر ذاتى شیطان صفتان و قدرت طلبان جهانى است، آنها بر آن شدند تا استعمار را به شکلى کاملا جدید اعمال نمایند. این شکل جدید استعمار، که دیگر متکى به حاکمان وابسته نیست، با ابعادى گسترده و پیچیده در عصر پس از جنگ سرد، با سیاست‏هاى یک جانبه گرایانه‏ى امریکا و به منظور ایجاد نظم نوین جهانى دنبال مى‏شود.
مشاهده‏ى تاریخ استعمارگرى غرب در دو دوره‏ى استعمار کهن و استعمار نو نشان دهنده‏ى این است که استعمار در همه‏ى ابعاد اقتصادى، علمى، سیاسى، فرهنگى، مذهبى و اجتماعى اهداف خود را دنبال نموده و تأثیرات خود را بر دیگر جوامع به جا گذاشته است. امروزه نیز شناخت دقیق استعمار فرانو مستلزم یک نگاه همه جانبه در ابعاد و شیوه‏هاى فرانوین استعمارى صاحبان زر و زور جهانى است. مى‏توان گفت: این شکل از استعمار، که با احساس غلبه و تسلط ایدئولوژى لیبرالیستى بر دیگر ایدئولوژى‏ها شروع شده و درصدد اثبات برترى خود است، ساختار همه جانبه‏ى جدیدى است که به طور جدى و فراگیر، به تهدید معرفتى - ساختارى جهان مى‏پردازد. ابعاد این ساختار تهدید کننده، ویرانگر، گسترده و متعددند. بعد اقتصادى این ساختار تهدید نظام مالى جهانى است که در آن تمام چرخش‏هاى مالى در سطح صنعت، خدمات و کشاورزى جهان با سیاست گذارى جهانى امریکا شکل مى‏گیرد و آنچه آینده‏ى مالى جهان را تشکیل خواهد داد همین عمل و کارگرى دیگر ملل براى رشد سرمایه‏هاى این نظام مالى جهانى است، به همان شکل که آرکوئیلد در تفکیک کشورها به دو قسمت تولید کننده‏ى اطلاعات )امریکا( و تولید کننده‏ى انرژى )کشورهاى دیگر، بخصوص جهان سوم( این موضوع را نظریه پردازى کرده است و بدین‏سان، جهان طبقه‏بندى مى‏شود. از این رو، طبقه‏بندى جهانى مانند »اتحادیه‏ى اروپا«، »اپک«، »خاورمیانه‏ى بزرگ« )جدید(، »اتحادیه‏ى امریکاى جنوبى« و مانند آن، همه با سرمایه‏ى امریکایى و سیاست گذارى حاکم بر آن صورت مى‏گیرد و هر کشورى که در جغرافیاى کره‏ى زمین در این طبقه‏بندى وارد نشود، »محور شرارت« شناخته مى‏شود؛ زیرا چرخش مالى جهان به نفع سلطه‏گران با محوریت امریکا را دچار اختلال مى‏کند. پس از فروپاشى شوروى )سابق( و به وجود آمدن خلأ قدرت در مناطق تحت نفوذ آن، امریکا، که خود را پیروز جنگ سرد مى‏دانست، با طرح ایجاد دموکراسى و ترویج آن طى سال‏هاى گذشته، سعى نموده است تا بر مناطق تحت نفوذ شوروى )سابق( مسلط شود و منابع انرژى آنها را تحت کنترل خود درآورد و در برنامه‏اى تحت عنوان »جاده‏ى ابریشم واشنگتن« با دستاویز قرار دادن کمک‏هاى سیاسى - اقتصادى و ترویج اصلاحات و دموکراسى، مانع گسترش قدرت و نفوذ کشورهایى مانند چین، روسیه یا هند در این مناطق شود؛ زیرا این کشورها نیز تهدیدهاى بالقوه‏اى براى سیاست‏هاى واشنگتن در عرصه‏ى جهانى قلمداد مى‏شوند. (4)
امریکا به دنبال تفوق و سلطه‏ى خود بر جهان است و سعى مى‏کند حتى المقدور این مهم را به نحو یک جانبه‏گرایانه به اتمام برساند. بدین منظور، در سطح منطقه و جهان، نیازمند حذف رقبا و دشمنان خود است. این کشور، بخصوص پس از حوادث 11 سپتامبر، ریشه‏ى اصلى مشکلات خود را در منطقه‏ى خاورمیانه و اسلام سیاسى یافت، به گونه‏اى که با پیروزى انقلاب اسلامى، مطرح و روز به روز تأثیرات آن بر معادلات جهانى افزایش مى‏یابد. پاتربک سیل، روزنامه‏نگار انگلیسى، مى‏گوید:
قرن 21 با اقدامات و حملات هدفمند یک امپراتورى جدید مرکب از امریکا و اسرائیل به حاکمیت‏هاى عربى و استقلال آنها شروع شده و در یک ماهیت استعمارى نوین، به دنبال تغییر نقش ژئوپلیتیک خاورمیانه و غارت ثروت نفتى آن با ایجاد دموکراسى به روش اسلحه مى‏باشد. (5)
در سیاست‏هاى امریکا، ایران به عنوان محور اسلام سیاسى مطرح است و باید وارد طرح »خاورمیانه‏ى بزرگ« به عنوان عمده‏ترین راه‏کار اجرایى - منطقه‏اى استعمار فرانو و اقتصاد برنامه‏ریزى شده گردد، وگرنه مورد تهدید قرار خواهد گرفت. علاوه بر ابعاد اقتصادى و سیاسى این جریان استعمارى، مى‏توان گفت: این جریان، حتى در مسائل علمى - ژنتیکى نیز خود را نشان داده است. امروزه اکتشافات علمى و نوآورى‏هاى صنعتى تا آنجا پیشرفت کرده‏اند که مى‏توانند در ژن‏ها و هسته‏هاى سلولى موجودات تغییراتى ایجاد کنند و به پیدایش گیاه، جانور و حتى انسانى جدید )پدیده‏ى شبیه سازى یا تحقق دنیاى به نژادى( منجر شوند و بشر در حال ورود به دوره‏ى جدیدى از دانش و فن‏آورى یا زیست فن‏آورى است؛ آن چنان که جرى ریفکین، جامعه‏شناس امریکایى، معتقد است:
شرکت‏هاى چند ملیتى با اتکا به این دانش در پى دست‏یابى و تغییر در طبیعت و خلق موجودات جدید گیاهى، حیوانى و انسانى‏اند که حاصل آن، نیل به ثروت و قدرت است. این تحولات اگر چه در نگاه اول، غرور آفرین و افتخارآمیز است، اما از نگاهى دیگر، حاوى تهدیدها و خطرات بالقوه فراوانى براى آینده‏ى بشریت است. به تعبیرى، همان‏گونه که نفت، مواد معدنى و فلزات تجارت اصلى در عصر استعمار کهنه و جدید بوده‏اند، ژن‏ها یکى از اصلى‏ترین منابع تجارتى در قرن جدید خواهد بود و این تجارت ژنتیکى بیش از آن که انگیزه‏ى انسانى داشته باشد، ناشى از میل به سوداگرى است.
در بعد مذهبى نیز مى‏توان گفت: این جهان استعمارى کاملا جدید با استفاده‏ى ابزارى از مذهب، على‏رغم همه‏ى تلاش‏هایى که براى ترویج جدایى دین از سیاست و ترویج سکولاریسم انجام داده، بر آن است تا استیلا و سیطره‏ى یکى از فرقه‏هاى نوظهور افراطى و بنیادگراى پروتستانیزم مسیحى و صهیونیزم مسیحى را بر کل جهان عملى سازد. آنها معتقدند: تاریخ بشر در طى نبردى در آخر الزمان به نام »آرماگدون« یا »هرمجدون« به پایان مى‏رسد که نقطه‏ى اوج آن، ظهور دوباره‏ى حضرت مسیح علیه‏السلام است و براى ظهور دوباره‏ى مسیح علیه‏السلام، باید اقدامات و شرایط پیش از ظهور را فراهم کرد. آنها با به کار گرفتن اصطلاح »قوم برگزیده« معتقدند: در عصر حاضر، رسالت ایجاد حکومت خدا بر روى زمین را بر عهده دارند. در واقع، آنها با تحریف مفاهیم دینى و سوءاستفاده از عقاید مذهبى جامعه‏ى امریکا، با شیطنتى خاص در پى منافع و اهداف نامشروع خود و ترسیم آینده‏اى با تسلط کامل صهیونیزم بین‏الملل بر سایر ملت‏ها و مذاهب جهان هستند.
همچنان که گذشت، این جریان، که در ابعاد گوناگون اقتصادى، سیاسى، علمى و حتى مذهبى خود را نشان داده، داراى پیامدهاى مهم و خطرناکى است که مقیاس تأثیر و نفوذ این پیامدهاى جهانى بوده و نتایجى از قبیل افزایش چشمگیر محرومیت کشورهاى فقیر دنیا، افزایش دهشتناک نابرابرى‏هاى اجتماعى و اقتصادى: بى‏ثباتى اقتصادى جهان، بالا رفتن بى‏سابقه‏ى سطح سود براى سرمایه‏داران و زرسالاران به دنبال خواهد داشت. با نگاهى به ابعاد گسترده و همه جانبه‏ى این جریان استعمارى، مى‏توان ویژگى عمده و وجه تمایز این نوع جریان استعمارى را با استعمار کهن و نو به این شکل بیان نمود که در استعمار کهن، استعمارگران در مستعمرات حضور مستقیم و فیزیکى داشتند. در استعمار نو، حاکمان وابسته و سلاطین و پادشاهان مجرى سیاست‏هاى استعمارگران و تأمین کننده‏ى منافع و اهداف آنان بودند و بقاى خود را در گرو فرمان بردارى و تأمین خواسته‏ها و اعمال سیاست‏هاى آنها مى‏دانستند. در این مقطع، فرمان‏روایان در واقع، فرمان‏بردارانى مسلوب الاختیار بودند و در هر دو مقطع، مردم و نقش آنها هم در معادلات سیاسى کشورها، محلى از اعراب نداشت، هر چند در برخى کشورها در مواقعى، انگیزه‏هاى استقلال طلبانه و آزادى خواهانه با انگیزه‏هاى سیاسى یا مذهبى مردم بروز مى‏کرد. اما در استعمار فرانو، استعمارگران با عبور از حاکمان وابسته، با ترفندها و سیاست‏هاى خاص خود، تحولات را از طریق مردم به دست خود مردم کشورها، ولى در جهت مطامع و اهداف استعمارى خودشان، با شعارهاى عوام فریبانه دنبال مى‏کنند. در این فرایند جدید، دیگر نه حضور مستقیم استعمار و نه عوامل دست‏نشانده‏ى او، بلکه مردم کشورها، مجرى خواسته‏ها و سیاست‏هاى پنهانى استعمارگرانند. به این جمله از سخنرانى جورج بوش در مراسم تحلیف دومین دوره‏ى ریاست جمهورى دقت کنید:
با تلاش‏هاى ما، آتش در افکار مردم روشن مى‏شود، این آتش کسانى را که قدرت آن را درک کنند گرم مى‏کند و کسانى را که با پیشرفت مبارزه مى‏کنند، مى‏سوزاند و یک روز آتش آزادى به تاریک‏ترین زوایاى جهان ما خواهد رسید. هدف ما کمک به دیگران براى یافتن و بلند کردن صداى خودشان است؛ اینک آزادى خودشان را به دست آورند و سرنوشتشان را خودشان به دست گیرند... ما با استناد به حوادث و شعور همگانى به یک نتیجه رسیده‏ایم و این که بقاى آزادى در سرزمینمان به موفقیت آزاد سازى دیگر سرزمین‏ها بستگى دارد.
ب. ویژگى‏ها: 1. اولویت سلطه‏ى فرهنگى بر سیطره‏ى نظامى؛ 2. توجه به کانون‏هاى سرمایه‏دارى جدید در جهان سوم براى تحقق استعمار؛ 3. کم‏رنگ کردن نقش دولت‏ها؛ 4. از بین بردن نظم داخلى کشورها از طریق ایجاد شورش‏هاى جمعى؛ 5. از میان برداشتن امنیت فردى و اجتماعى؛ 6. یک‏نواخت کردن دنیا؛ 7. ترویج عناصر فرهنگ بیگانه از طریق جاذبه‏هاى تولید رسانه‏اى )ماهواره، اینترنت، سینما و مانند آن(؛ 8. وابستگى اقتصادى و گسترش بازار مصرف؛ 9. گسترش فرایندهاى فردگرایانه )به انزوا کشاندن افراد و کم‏رنگ کردن مشارکت اجتماعى(؛ 10. کنترل شدید و زمینه سازى جاسوسى گسترده؛ 11. ایجاد نابرابرى افزون‏تر و ایجاد بحران‏هاى اجتماعى و فرهنگى و از خود بیگانگى فردى؛ 12. استفاده از حربه‏هاى تبلیغاتى و فنون خاص نفوذ.
ج. استعمار فرانو، موانع و چالش‏ها: استعمار فرانو درصدد اثبات برترى خود به طور جدى و فراگیر و تهدید معرفتى - ساختارى صاحبان است. ولى یک سؤال عمده مطرح است و آن این که آیا تحولات عمده‏ى چند دهه‏ى اخیر و ایجاد این حس بیدارگرى در میان ملل جهان، به ویژه مسلمانان، اجازه‏ى تحقق این استعمار فرانو، با پیامدهاى بسیار زیان‏بار آن را خواهد داد؟
هر چند امروزه طبقه‏ى زرسالار و قدرت طلب جهانى در پرتو وقایع یازدهم سپتامبر موفق به اجراى بخشى از برنامه‏ها و اهداف خود، به ویژه در منطقه‏ى خاورمیانه شد، ولى روشن است که یک جانبه‏گرایى امریکا و شکل گیرى امپراتورى جدید مرکب از امریکا و اسرائیل و برخى دیگر از قدرت‏هاى جهانى با موانع و چالش‏هاى عمده‏اى مواجه است. علاوه بر برخى مخالفت‏هاى اروپا با اقدامات یک جانبه‏گرایانه‏ى امریکا و طرح مباحثى از قبیل ضرورت شکل گیرى قطب جدیدى از قدرتى متشکل از کشورهاى روسیه، هند و چین، بسیارى از مسائلى را که امریکا و همپالگى‏هاى خود در مناطق گوناگون به وجود آورده‏اند و از آنها به عنوان فرصت‏هایى براى تحقق اهداف پیدا و پنهان خود نام مى‏برند، تبدیل به تهدیدها و بحران‏هایى شده است که روز به روز بر دامنه‏ى مشکلات داخلى و خارجى آنها مى‏افزاید.
ساموئل هانتینگتون، نظریه پرداز مشهور امریکایى، که نظریه‏ى »برخورد تمدن‏ها« را مطرح کرده، چندى پیش در گفت‏وگویى با روزنامه‏ى لوپوین، اظهار داشته است:
امریکا با اشغال افغانستان و عراق، با دست خویش کانون‏هایى براى گسترش جهانى برخورد اسلام و غرب ایجاد کرده است که در درجه‏ى اول، خود این کشور نخستین ضربه را از این بابت خواهد خورد. (6)
وى در این گفت و گو، که به تبیین اوضاع و احوال حاکم بر نظام بین‏الملل پرداخته است، تمدن اسلامى را عمده‏ترین مانع جاه‏طلبى‏هاى جهان شمول غرب مى‏داند و مى‏گوید:
پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1979 م در ایران را مى‏توان نقطه‏ى آغازى در جنگ پنهان میان تمدن‏هاى غربى و اسلامى در نظر گرفت. امروز تمدن اسلامى مهم‏ترین بلوک ایدئولوژیکى است که سر راه تمدن غرب، قد علم کرده و این تمدن را مجبور کرده است از جاه طلبى‏هاى جهان‏شمولش دست بردارد. غرب باید این نکته را درک کند که با وجود تمدن اسلام، دیگر قادر نیست مانند بعد از جنگ جهانى دوم، بر جهان تسلط یابد. ما باید این واقعیت را بپذیریم که تمدن اسلام بدون توجه به ارزش‏هاى غرب، عملا در صحنه‏ى جهانى مطرح است و هر روز بیشتر تقویت مى‏شود. (7)
قدرت طلبان جهانى براى تحقق استعمار فرانو، همه‏ى تلاش‏ها و برنامه‏هاى عوام‏فریبانه‏ى خود را با شعارهاى منافقانه متوجه افکار عمومى ملت‏ها نموده‏اند تا حضور مستکبرانه‏ى خود را موجه جلوه دهند، ولى امروزه ملت‏ها آنها را بزرگ‏ترین تهدید امنیتى خود مى‏دانند. فرانسیس فوکویاما، نظریه پرداز امریکایى ژاپنى الاصل و صاحب نظریه‏ى »پایان تاریخ«، در مقاله‏اى که در ششم ژانویه در نشریه‏ى نیویورک تایمز با نام »پیش‏بینى دوباره‏ى آینده‏ى آسیا« به چاپ رساند، آورده است:
جنگ عراق به طور بى‏سابقه‏اى امریکا را در انزوا قرار داد و بخش بزرگى از دنیا را متقاعد ساخت که ایالات متحده و نه تروریسم، بزرگ‏ترین تهدید براى امنیت جهانى است.
واقعیت این است که امروزه تهدیدات فزاینده براى قدرت طلبان جهانى در نقاط گوناگون جهان، که موطن اصلى آنها افکار عمومى ملت‏هاست، در حال شکل گیرى است و به انحاى گوناگون در برخى مواقع، خود را نشان داده که یک نمونه‏ى آن مخالفت‏هاى عمومى با فرایند جهانى سازى است که توسط مردم در همه جاى دنیا خود را نشان مى‏هد. البته حس بیدارى اسلامى در جهان، نقطه‏ى اصلى و کانونى موانع و چالش‏هاى فراروى قدرت طلبان جهانى شده است.
جدول )3(: دوره‏ى سوم سلطه‏ى استعمار: ظهور و تهدید نرم )دوران استعمار فرانو(

ابزار سلطه و ویژگى‏ها:

1. ایجاد حکومت‏هاى منتخب ملى و وابسته به نظام سلطه‏ى جهانى
2. استفاده از زور نرم‏افزارى )قدرت نرم(
3. قلمروزدایى
4. حذف مفهوم استقلال
5. تحلیل قراردادهاى یک سویه‏ى بین‏المللى )تسلط بر نظام بین‏الملل(
6. هویت‏زدایى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى )از ملل تحت سلطه(
7. فتح امریکاى شمالى صرفا از طریق ایدئولوژى ممکن است
8. طرح امریکاى شمالى به عنوان کعبه‏ى پیوریتن‏ها
9. مهاجرت مقدس
10. عدم مشروعیت مبارزه‏ى ضد سلطه
دوره‏ى تاریخى: پس از جنگ جهانى دوم و به شکل بزرگ در انتهاى قرن بیستم
تفاوت اساسى با دوره‏ى قبل
1. اشغال ملت‏ها و اشغال جامع و پایدار کشور به جاى اشغال حاکمیت یا سرزمین
2. مخفى بودن اشغال و رزم‏آرایى دشمن
3. هزینه نکردن حیثیتى و عدم جاى گذارى خاطره‏ى تلخ توسط استعمارگران
4. حل تعارض و مقابله ملت‏ها با دولت‏هاى دست‏نشانده

اهداف و منافع:

1. نفت
2. منافع تجارى )تولید، توزیع و مصرف(
3. ژئوپلیتیک
4. فرهنگى
5. سیاسى - اعتقادى
جریان مقابله:
1. دین و روحانیت
2. سنت‏ها و فرهنگ ملى
3. نخبگان داراى هویت ملى و بومى
علل زوال:
1. تغییر شرایط جهانى، مثل شرایط تولید و مراحل اقتصاد جهانى
2. بیدارى نخبگان و ملت‏ها و هویت‏یابى آنها در ابعاد گوناگون
د. راه‏کارهاى مقابله با استعمار فرانو: پروفسور حمید مولانا، استاد و مدیر بخش »ارتباطات« بین الملل دانشگاه امریکایى »واشنگتن دى سى«، در سخنرانى‏اش در »مرکز تحقیقات رسانه‏ها«، راه‏کارهاى مقابله با استعمار فرانو را این گونه بیان کرد:

الف. در حوزه‏ى عمومى:

1. اصل قرار دادن تفکر جهان‏شمولى اسلامى به جاى فرورفتن در گرایش‏هاى ملى؛
2. توجه به عدالت به مثابه‏ى جهت اصلى در حرکت‏هاى اقتصادى و اجتماعى؛
3. حرکت در جهت مردم سالارى اسلامى و تبیین تفاوت‏هاى آن با دموکراسى؛
4. حرکت در جهت عمران و رفاه عمومى و مبارزه با فقر و بى‏سوادى.

ب. در حوزه‏ى رسانه‏ها:

1. دور اندیشى در حوزه‏ى رسانه و داشتن راهبرد؛
2. توانایى تدبیر و اراده براى عملى کردن این راهبرد؛
3. داشتن پایوران سازمانى و متصدیان دانا و بصیر؛
4. تحقیق و پژوهش و تولید اطلاعات و دانش بومى؛
5. حرکت به سمت یک انقلاب علمى و داشتن الگوى رسانه‏اى اسلامى؛
6. نگرش به حوادث و احتیاجات منطقه از دیدگاه بومى و تجزیه و تحلیل مبتنى بر آن (8)
واقعیت آن است که در این تقابل سرنوشت‏ساز و تاریخى استعمار فرانو و نهضت بیدارى اسلامى، دنیاى اسلام مى‏تواند با اتحاد و یک دلى و تمسک به حبل‏المتین قرآن و با عترت و بهره‏گیرى به موقع از ظرفیت‏هاى آشکار شده‏ى جهان اسلام براى بازتولید قدرت و عظمت و اقتدار امت اسلامى، براى همیشه نوید بخش پایان سلطه‏گرى و استکبار استعمارگران باشد؛ همان گونه که مقام معظم رهبرى فرمودند:
قدرت طلبان با ورود به مرحله‏ى استعمار فرانو، تلاش مى‏کنند با تبلیغات و اغواگرى، چهره‏اى رنگین از مستکبران جهان را در افکار عمومى ملت‏ها ترسیم کنند و آنان را جذب خود سازند؛ اما ملت‏ها مى‏دانند که چهره‏ى واقعى امریکا و انگلیس و دیگر قدرت طلبان همان چهره‏ى کریه و نفرت‏آورى است که در عراق و در زندان‏هاى »ابوغریب« و »گوانتانامو« آشکار شده است. مردم کشورهاى اسلامى منتظر فرصت هستند تا نفرت عمیق خود را از ایالات متحده امریکا و عواملش آشکار کنند و این واقعیات نشان مى‏دهد که دوران استکبار رو به پایان است و در این مرحله، ملت‏هاى با اراده و آگاه مى‏توانند نقش تاریخى ایفا کنند که در این میان، ملت باهوش و استعداد و با تجربه‏ى ایران مى‏تواند محور کلى حرکت عظیم جهانى بر ضد استکبار قرار گیرد. (9)
اکنون امریکا و غرب مستکبر به این جمع‏بندى رسیده‏اند که کانون بیدارى و ایستادگى در برابر نقشه‏ى حاکمیت آنان بر همه‏ى جهان، کشورها و ملت‏هاى مسلمان و به ویژه در منطقه‏ى خاورمیانه است و اگر با ابزار اقتصادى، سیاسى و تبلیغاتى و سرانجام، نظامى نتوانند در چند سال آینده، نهضت بیدارى اسلامى را مهار و سرکوب کنند، همه‏ى محاسبات آنان براى حاکمیت مطلق بر جهان و سیطره بر مهم‏ترین منابع نفت و گاز، که تنها وسیله‏ى محرکه‏ى ماشین صنعتى و برترى مادى آنان بر همه‏ى بشریت است، به هم خواهد ریخت و کلان سرمایه‏داران غربى و صهیونیست، که بازیگر پشت صحنه‏ى همه‏ى دولت‏هاى مستکبرند، از اوج اقتدار تحمیلى خود ساقط خواهند شد.(10)

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد علوم سیاسى و مدرس دانشگاه آزاد اسلامى واحد شیراز.
2- سخنرانى مقام معظم رهبرى در دیدار با مسئولان، 11 آذر 1383.
3- امپریالیسم و عقب‏ماندگى، ص 67.
4- پگاه حوزه، ص 11 و 14.
5- صبح صادق، ص 3.
6- صبح صادق، ص 3.
7- همان.
8- صبح صادق، ص 3.
9- سخنرانى مقام معظم رهبرى، دى 1383.
10- همان.